بسم الله الرحمن الرحیم
خرافه چیست؟!
1 - نخست باید دانست که ابتلای به خرافات نوعی عذاب ناشی از مکر و بازی با معارف و حقایق دینی است.
2 - آنگاه که دین بازیچه امیال دنیوی شود معارف دینی نیز در ذهن اهلش واژگونه می گردد و این قلمرو خرافه است.
3 - هرگز انسان مؤمن به خرافات دچار نمی گردد. بلکه منافقین دچار این عذاب می شوند که همان جن زدگی و شیطان زدگی در قلمرو دین است.
4 - طبق تعریف قرآنی، اهل ایمان، دنیای خود را بخدمت دین می گیرند ولی کافران دین را بخدمت دنیا درمی آورند و لذا به تبدیل معارف دینی می رسند که خرافه محصول کارگاه تبدیل دین به دنیاست.
5 - "شیطان به امر خدا بسراغ منکران و متکبران می رود تا آنها را رسوا سازد." قرآن- این همان واقعه ابتلای به خرافات است و لذا اهالی خرافه جملگی از رسواترین مردمان هستند.
6 - خرافه، محصول معیشت پرستی و ریاست طلبی در دین است.
7 - خرافه، مسخ شیطانی دین در نفس ناطقه کافران و مشرکان است.
8 - تا کفر و انکار و مکر با خدا و دین هست شیطان هست و خرافه هست. و این یک حق است.
9 - بزبانی دیگر هر باور موروثی و عاریه ای که در عمل و وجدان فردی تجربه و محقق نشده، خرافه است حتی اگر آن عقیده فی ذاته بر حق باشد ولی برای کسی که آنرا درک و تجربه نکرده، عین خرافه است حتی باور به وجود خداوند!
10 - هر باوری که از راه وراثت و تلقینات خانوادگی و تبلیغات عمومی و حتی صرفا از راه کتاب حاصل شده باشد سرچشمه تولید انواع خرافات است و همچون غده زهرآگین در نفس ناطقه ایجاد توهمات گوناگون می کند. حتی اگر توحیدی ترین و عرفانی ترین باورها باشد.
11 - اعتقادات دینی اگر با رحمت و عدالت همراه نباشد موجب توهم و خرافه و جنون است.
12 - دین بدون تقوا و اخلاق عملی همواره مهد خرافه است و این دین کافران است که خدایشان در پشت بام آسمان است.
13 - هر باوری که انسان را از مسئولیت اعمال و سرنوشت و بدبختی هایش مبرا کند و بسوی دیگران فرافکنی نماید خرافی است.
14 - خرافات به این دلیل شر و فاسد و ناحق هستند که آدمی را از وجدان فردی خود بیگانه می سازند. از خودبیگانگی مهلکترین محصول خرافات است.
15 - باور به خدائی که حاکم و مقیم بر تن و دل و جان و اراده و روان تو نیست علت از خودبیگانگیها و خرافات است چنین خدائی همان خدای کفر است طبق تعریف قرآن کریم.
علی اکبر خانجانی 14 / 10 / 1400
https://t.me/eshghvaerfan2/3162
____
راز تباهی زناشوئی ها
196- زن و شوهر عموماً هر دو به این نیت ازدواج می کنند تا پرستیده شوند. و این راز تباهی زناشویی هاست. آنانکه بدلیل این ناکامی زناشویی به عشق عرفانی روی می کنند تا در اینجا پرستیده شوند بی تردید در این عرصه هم ناکام شده و هدایتی نمی یابند. زیرا انسان آفریده نشده تا پرستیده شود بلکه آفریده شده تا بپرستد!
از کتاب مذهب اصالت عشق تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم
@ezdevajvaeshgh
چه کسی می تواند از لجنیت تو نور بجهاند؟
تلاش خود به خودی انسان در جهت یافتن آن خودِ برتر (خدا) در خویشتن همان جریان رشد فزاینده کبر و غرور و حسد و ستم و فریبکاری است یعنی کفر!
چه کسی می تواند از لجنیت تو نور بجهاند؟ از زشتی و جهل و جنون تو زیبائی و حکمت و اراده را به تو بنماید و از عدم تو ابدیت را به تو ارزانی کند؟ کسی که خودش این گونه باشد.
درست به همین دلیل است که ادبیات عرفانی و سنت ما همواره به مرید می آموزد که بایستی خود را فی الواقع همان خدا بداند و در غیر این صورت نمی تواند در این راه وارد شود و این راه را بر سر منزل مقصود برساند.
و اطاعت بی چون و چرا از پیر نیز دقیقاً از همین باور و تلقین اولیه بر می خیزد. ...
از کتاب خداشناسی طبیعی تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص 92
من خوبم زیرا دیگران بدند!
خود را خوب ولی دیگران را بد دیدن ھنر نیست بلکه خود را بد دیدن و دیگران را خوب دیدن ھنر است .
یکی از روشھای توجیه و تقدیس بدیھای خویشتن ، تقبیح و لعن کردن ھمان بدیھا در دیگران است . این ھمان فرافکنی زشتی ھای خویش به سمت دیگران است و از دیگران بعنوان دستمال کاغذی خود استفاده کردن است . چنین نگرشی ھمواره در عطش تباھی دیگران است و متوجه نیست که خود نیز یکی از این دیگران و مبتلای به این تباھی است . علی (ع)می فرماید : اگر عیبی در دیگران دیدی بخودت باز گرد و آن عیب را در خودت ببین و پاک کن . و این یعنی: ائینه بنمود چو نقش تو راست خود شکن آئینه شکستن خطاست .
ولی اکثریت مردمان روشی کاملاً معکوس بکار می گیرند یعنی عیب خود را در دیگران می بینند و با لعن کردنش گوئی که آن عیب را از خود می زدایند . بدیھای دیگران ما را زیبا نمی سازد و اتفاقاً رسوا می کند و لذا در بدیھا غرق می سازد و به بدی مفتخر می نماید .این جھل عظیم فقط شامل عوام نیست بلکه خواص فرھنگ را ھم مبتلا کرده است .
از کتاب " دائرة المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 282
اینست انسان (1)
? آنگاه که دیگر نه حرفی برای گفتن و نه ایده ای برای اندیشیدن و نه آرمانی برای به انجام رسانیدن باشد واقع بینی آغاز می شود.
? تا مظلوم را ظالمی منافق نبینی ظلم را نفهمیده ای .
? بیشترین جنجالها و زجرھا بر سر ناچیزترین و ناپایدارترین چیزهاست.
? تا چیزی کاملاً فهمیده نشود دست از سر آدم بر نمی دارد.
? بن بست ھا، رسواییهاست.
? ازدواج ، آزمون تجرید است .
از کتاب اینست انسان استاد علی اکبر خانجانی
@khodshenasi4